مانا
کتاب مانا داستان دختری است که می خواهد قهرمان باشد و برای جامعه خود کاری انجام دهد.
کتابی که بیشتر اتفاقات آن شبیه به روئیا است و خواننده را به عالم روئیا می برد، زمان داستان هم جدید است و هم قدیم شاید بتوان گفت برای زمان و دوره خاصی نیست.
شخصیت های داستان واقعی و غیرواقعی هستند و کتاب به طور کلی در میان واقعیت و روئیا در گردش است.
مانا با چلچراغهای خانه صحبت میکند و همه و همه حاکی از این است که او تحولاتی را احساس میکند …، تحولاتی از جنس همه چیز.
آنچه برای او رخ داده یک چالش ذهنی است که با آن درگیر میشود،
چیزهایی را میبیند و میشنود،
گویا دیگران نمیتوانند …
داستان این گونه آغاز می شود:
قوطی آبی رنگ، چشمم را گرفت؛ چنان زیبا و براق و بلورین بود که گویی میخواهد من را به سمت تناسب اندام هدایت کند. فروشنده از محصول تعریف می کرد و من با شگفت زدگی قوطی آبیرنگ زیبا را ورانداز میکردم؛ تا اینکه با قیمت بالایی آن را خریداری کردم و به خانه آوردم.
درب قوطی را باز کردم و به محتویات آن چشم دوختم. ابتدا ترس وجود من را گرفت، یک قرص از داخل آن برداشتم و خوردم. سردرد شروع شد و عرقهای ریزی روی صورتم نقش بست.
روز اول، هیچ تغییری ندیدم و تنها علامتی که جلوی چشمانم ظاهر شد، این بود که در گوی شیشهای روی میز، حتماً یک دوربین است، خود را قانع کردم که نباید این چنین باشد.
از روز دوم و سوم خوشگذرانیها شروع شد؛ ضبط صوت روشن، چراغها روشن و من که هیچوقت حال نداشتم از جایم تکان بخورم به حرکات بدنی غیرمعمول و عجیب دست زدم و آنقدر تحرّک بدنی داشتم که شب از شدت درد اعضای بدن، نمیتوانستم ….
کتاب مانا نوشته خانم شادآفاق صمدزاده است که توسط انتشارات سروشگان به چاپ رسیده است. خرید این کتاب و سایر کتاب های عمومی و رمان در فروشگاه آنلاین کتاب سروشگان.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.