رمان جای خالی سلوچ نوشته محمود دولت آبادی
جای خالی سلوچ رمانی واقع گرایانه از محمود دولت آبادی است که در سال 1357 پس از آزادی از زندان آن را در 70 روز نوشته است. اندیشه و چهارچوب نوشتن کتاب در زندان در ذهن نویسنده شکل گرفته بود. مکان این داستان در روستای کویری زمینج _ که به گفتهی نویسنده روستایی فرضی و در ذهن او از نقاط دور افتاده خراسان است میگذرد. این داستان زندگی مردمانی را به قلم آورده است که در نهایت تنگدستی و نیازمندی زندگی خود را می گذرانند و با سختی ها و دشواری های بیشماری دست و پنجه نرم میکنند. شخصیتهای اصلی داستان، خانواده سلوچ هستند.؛ مِرگانِ قـوی (همسر سلوچ)، عباس و اَبراو (پسرانِ سرکش سلوچ) و هاجر(دختر معصوم سلوچ).
هسته این داستان، فقر تنگدستی و نیازمندی است؛ بیگمان تنگدستی و نیازمندی باعث میشود آدمی بناچار دست به کارهایی بزند که نه تنها هیچ میلی به آنها ندارد، بلکه آسیب ناخواسته به عزیزانش و رنجش آنان را نیز در پی دارد. در این داستان بلند همه چیز با رفتن سلوچ و جای خالی او آغاز میشود؛ سلوچ از روی تهیدستی، تنگدستی و بینوایی خانواده خود را ترک می کند و به امید یافتن کاری دل از خانه و کاشانه خود می کند. مرگان، همسر او، نبود او را، رفتنش را که این بار با همیشه تفاوت دارد با حسی شگفت انگیز، درمییابد. او علت این کار سلوچ را درک نمیکند؛ اما تاب میآورد و امیدوارانه به دنبال سلوچ میگردد.
سلوچ میرود و دیگر باز نمی گردد. مرگان میماند و فرزندانش و این نقطهی آغاز است؛ آغاز آزارها، سختی ها، دشواری ها، تنگناها و هزاران چالش و رنج دیگر. مرگان در این میان راهی جز ایستادگی ندارد؛ پس آنقدر میایستد تا کمرش زیر بار سختی ها خم میشود.
در ادامه برای آشنایی کوتاهی با کتاب چند سطری از کتاب را با هم می خوانیم:
« همه چیز عجیب بود! برای مرگان همه چیز عجیب می نمود؛ و از همه چیز عجیب تر، جای خالی سلوچ، بود. اما هیچ روزی، جای خالی سلوچ، مرگان را به این حال وا نداشته بود. دیگر از حیرت نبود، وحشت بود. هراسی تازه ناگهانی و غریب. بی آنکه خود دریابد چشمهایش وادریده و دهنش وا مانده بود. جای خالی سلوچ این بار خالی تر از همیشه می نمود. مثل رمزی بود بر مرگان. چیزی پیدا و نا پیدا. گمان.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.