با دوست عروسکی

در سرزمین عروسک ها جشن بزرگی برپا بود ،
همه عروسک ها دست همدیگر را گرفته بودند و دور عروسک زیبایی که تازه به دنیاي عروسک ها
آمده بود می چرخیدند ..
عروسک با چشم هاي قشنگش به آنها نگاه می کرد و لبخندهاي زیبایی را روي لب ها ي آنها م یدید.
بعد پیش خودش گفت:
چرا همه دارند دور من می چرخند ؟ چرا می خندند ؟ دلیل شادي اونها چیه ..؟
که یکی از عروسک ها صداش زد:
خوشگل خانم ! به سرزمین عروسک ها خوش اومدي!
از امروز ما همگی یه دوست خوب پیدا کردیم …!
عروسک با خوشحالی گف ت: آخ جوون …! از امروز شما هم دوست من هستید…
رئیس عروسک ها که خیلی مهربون بود با صداي آرامی پاسخ داد:
بله ما همیشه دوست همدیگه هستیم اما ….!
اما … ! از امروز تو یه دوست واقعی هم خواهی داشت …!
دوست واقعی …؟
این را عروسک پرسید…