با دوستان شاد
کتاب بار دوستان شاد نوشته مریم ولیپور دیزائی و حسین نوری است.
در زیر بخش هایی از با دوستان شاد را میخوانیم.
یکی بود و یکی نبود
یکی از روزهاي قشنگ آن خداي مهربون،
خوش خبري زیبا از آسمان آمد و نشست روي سنگی خاکستري کنار رودي پر از آب و به درخت سرسبزي که به او نگاه می کرد لبخند
زد.
درخت مهربان با خوشحالی به خوش خبر نگاه کرد و احساس کرد که امروز یه روز خیلی خوب خواهد بود.
خورشید هم آنها را تماشا می کرد و همین حس را داشت.
او هم خوشحال بود و با شادي و لبخند به آنها سلام کرد و آنها هم جواب سلام گرم او را دادند.
درخت با خوشحالی گفت : امروز م یآید؟
همگی خندیدند.
چند لحظه بعد مسافر آمد.
مسافر یک گنجشک کوچک بود که مرتب پرواز می کرد و از روي شاخ هاي روي شاخه دیگر
م ینشست …
بعد هم روي دامن خوش خبر که نزدیک رود بود نشست و بعددوباره به سمت درخت رفت و همینطور این طرف و آن طرف پر
می زد و از روي شاخ هاي به روي شاخ هاي دیگر م یپرید.
خورشید هم می خندید و آنها را گرم می کرد و پولک هاي طلایی که روي لباسش بود را روي سر درخت و رود و گنجشک م یریخت.
همگی خوشحال بودند.
در همین موقع باد هم با سر و صداي زیادي آمد و گفت :
…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.